سایه سر و سرهای بی سایه؛ خلق را تقلیدشان بر باد داد…
امیرعباس واسعی؛ امروز و دیروز در فضای مجازی همه از سایه حرف میزدند، همه ای که شاید خیلیهایشان نمیدانستند سایه کیست و یا نمیتوانند یک خط از اشعار او را بخوانند! برخی آنقدر برایشان استوری گذاشتن مهم است که عکس سایه را هم بریدند یا برخی دیگر که عکس محمدرضا لطفی یا پرویز مشکاتیان را جای او گذاشتند!
اینجاست که باید به حضرت مولانا پناه برد که؛
خلق را تقلیدشان بر باد داد
ای دو صد لعنت بر این تقلید باد…
اما رفتن سایه چه ارتباطی به ورزش دارد؟ حقیقت این است که اگر ورزش ما امروز سایه سر ندارد، به خاطر همین فرهنگ غلط ماست که آدمها را تا زندهاند بی اعتبار می کنیم و وقتی مردند از آنها افسانه میسازیم.
تا وقتی چنین فرهنگی باشد، آش همین است و کاسه همین…
واقعیت این است که ما در ورزش هم بزرگانی چون تختی را در گذشته و علی دایی و رسول خادم و حسن یزدانی و حمید سوریان و خیلیهای دیگر را در حال حاضر داریم اما با ایشان چه میکنیم؟ فقط استفاده تبلیغاتی…!
شخصاً به سراغ خانه سایه رفتهام و ارغوان –درختی که منبع الهام او در اشعارش بود- را دیدهام که امروز نگهبانان آن ملک موتور را آنجا پارک میکنند و لنگهایشان را از آن آویزان! مثل اسطورههای این مملکت که بندی و رنگی را در آستانه انتخابات به آنها آویزان میکنیم و یا در مورد مرگ نامآوران که مسئولان جمع میشوند و عکس میگیرند و شعار میدهند و میروند تا سال بعد…
و حالا چه دردناک که سایه هم به این جمع پیوسته و هر سال در ۱۹ مرداد باید برایش مرثیه بنویسیم و شعار بشنویم! سایه رفت و کمتر کسی به زوایای زندگیاش پرداخت، اینکه عاشق ورزش بود، اینکه بزرگان ورزش این مملکت او را روی سکوها به عنوان تماشاگر دیدهاند و از او خاطره دارند. اینکه بزرگان او را میشناسند ولی نسل جوان نه…
نسل جوانی که آوازی را مدام گوش میکنند، زمزمه میکنند و «ایران ای سرای امید» سرود حماسیشان میشود اما نمیدانند چه بر سر شاعرش آمده و حالا برایش استوری میگذارند با عکس اشتباه…
در حیرتم از مرام این مردم پست
این طایفه زندهکش مردهپرست
تا هست به ذلت بکشندش به جفا
تا مُرد به عزت ببرندش سردست
بیشتر ببینید و بخوانید: ویدئویی دیده نشده از هوشنگ ابتهاج: طرفدار هر تیمی هستم میبازد!
ارسال دیدگاه
انتشار یافته : ۰