چرا ذوب در کیروشها، چرا گریزان از اسکوچیچها؟
مجید ابونوری؛ ۱- چرا به دنبال کیروشها میرویم؟ چرا به این عقبگردها علاقهمندیم؟ چرا «ذوب» در کیروشها هستیم؟ چرا هر کاری میکنند دست از سر کیروشها برنمیداریم؟ چرا هیچگاه از دادن مأموریتهای دشوار به کیروشها پشیمان نمیشویم؟ چرا از همنشین شدن با کیروشها خسته نمیشویم؟ چرا سروتهمان را که میزنند، باز هم وصل به کیروشها میشویم؟ چون به تواناییهایشان استراحت نمیدهند و از آن برای شکوفایی و رشد و نمو فوتبال به بهترین شکل استفاده میکنند. چون گرهها را باز میکنند، حتی به قیمت تمام شدن خیلی چیزها. چون دوست ندارند هروقت فرصت کردند، حماقتشان را بهنحواحسن به نمایش بگذارند. چون اهل چو فردا آید فکر فردا کنیم نیستند. چون از بطالت وقت گریزانند. چون حرص و ولع برای برنامهریزی دارند. چون فسفر درست میسوزانند و چراغ مغز را همیشه روشن نگاه میدارند. چون شجاع هستند، بیآنکه تردیدی داشته باشند. چون ظرفیت تطابق و روحیه ماجراجویانهای دارند. چون ارتفاع ادراکشان بالاست و پهنه اندیشهشان گسترده. چون قدم به جلو دارند. چون برابر هیچ خواسته نابهجایی تسلیم نمیشوند. چون ظاهر و باطنشان یکی است؛ سختگیر و باانضباط. چون دوراندیشند و در شکل و سیاق بازیهایشان حضور مستمر دارند و مدام در حال چیدمانی جدید با روشهای نو هستند. چون…
۲- چرا آب ما با اسکوچیچها به یک جوی نمیرود؟ چرا نمیتوان یک دل قرص به آنها اطمینان کرد؟ چرا حتی با وجود پیروزیهای متوالی، باز چیزی برای اعتمادسازی کم دارند؟ چرا هیچگاه «تو دلبرو» نیستند؟ چرا از محول کردن پروژههایمان به آنها تردید داریم؟ چرا از اثبات خود عاجزند؟ چون نمیدانند اثر هنگامی تمام میشود که به هدف رسیده باشی. چون ناتوانند؛ در ارائه هنر و علم خود. چون در درازمدت، خود و تیمشان فاقد کاریزما و دانش میشود. چون در فرآیند برنامهریزیشان، درست حرکت کردن و به نشانهها توجه کردن معنا ندارد. چون چیزی که به یادگار میگذارند، «خالص» نیست، و به همین دلیل زود «فاسد» میشود. چون مجهولاند؛ هم در گفتوگو و هم در عمل. چون آرزوهایشان صغیر است. چون دیدشان در هر شرایطی نه وسیع است، و نه جامع. چون نمیتوانند برنامههایشان را از کلام به عمل بنویسند. چون یکی از ویژگیهایشان این است؛ که برای قضاوت عملکردشان نیاز به «زمان» نیست. چون عاجزند از تولید فکر؛ این یعنی ترس و وحشت. یعنی تسلیم محض بودن. چون هرطور که دیگران بخواهند رفتار میکنند. چون «اسکوچیچ»ها دست به کاری نمیزنند که احساس کنیم آنها دارند کاری میکنند؛ خودشان با دست خودشان، با سیاق خودشان، کاری به جز کارهایی که تا به امروز انجام دادهاند، کاری که از خودشان بیرون بیاید و افقی پیشرویمان قرار دهد. چون حیران بودن و سرگشتگی در بازیهایشان هویداست. چون با آنها دست و دلمان میلرزد و نمیتوانیم بر ترسمان غلبه کنیم؛ حتی در صورت پیروزی.
ارسال دیدگاه
انتشار یافته : ۰